سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهرداد کنعانی
پدر 

پدرم این گونه بود وقتی که من ...


من و بابام


4 ساله که بودم: پدرم میتوانست هرکاری را انجام بدهد.


5 ساله که بودم : پدرم خیلی چیزها بلد بود .


6 ساله که بودم: پدرم باهوش تر از پدر بقیه بچه ها بود .


8 ساله که بودم: اینطور هم نبود که پدرم همه چیز را بلد باشد .


10 ساله که بودم : فکر میکردم در ایام کودکی پدر، اوضاع با حالا خیلی فرق میکرد .


12 ساله که بودم: اوه ! پدر واقعا از این چیزها سر در نمی آورد. پیرتر از آن است که یادش بیاید خودش در بچگی چه میکرده..


14 ساله که بودم: به حرفهای پدرم اعتنا نکن او خیلی اُمل است!


21 ساله که بودم: او؟ خدای من ! او به کلی از مرحله پرت است .


25 ساله که بودم: پدرم یک چیزهایی درباره این قضیه میداند . دلیلش هم معلوم است. مدتی در این زمینه کار کرده..


30 ساله که بودم: شاید بهتر باشه از پدرم بپرسم. هرچه باشد او در این زمینه تجربه های زیادی دارد .


35 ساله که بودم: تا وقتی با پدرم حرف نزنم قدم از قدم بر نمیدارم.


40 ساله که بودم: خیلی برایم عجیب است که پدر چطور توانست از پس مشکلی به این بزرگی برآید . اوخیلی عاقل است و یک دنیا تجربه دارد .


50 ساله که بودم: حاضرم هرچه دارم بدهم که پدرم فقط یک دقیقه اینجا باشد و بتوانم با او حرف بزنم . حیف که نفهمیدم چقدر عاقل و زیرک بود . خیلی چیزهایی میتوانستم از او یادبگیرم...


گل تقدیم شماپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارکگل تقدیم شما



برچسب‌ها:
نوشته شده توسط مهرداد کنعانی در سه شنبه 90/3/31 و ساعت 5:57 عصر