سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهرداد کنعانی
عشق 

روزی یکی از خانه های دهکده آتش گرفته بود .



زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند .



شیوانا و بقیه اهالی برای کمک و خاموش کردن آتش به سوی خانه



وقتی به کلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش کردن آتش در جستجوی آب و خاک بودند شیوانا متوجه جوانی شد که بی تفاوت مقابل کلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می کند شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید :



چرا بیکار نشسته ای و به کمک ساکنین کلبه نرفته ای !؟







جوان لبخندی زد و گفت : ” من اولین خواستگار این زنی هستم که در آتش گیر افتاده است .



او و خانواده اش مرا به خاطر اینکه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاک و صادقم را قبول نکردند .



در تمام این سال ها آرزو می کردم که کائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد و اکنون آن زمان فرا رسیده است . ”
شیوانا پوزخندی زد و گفت : ” عشق تو عشق پاک و صادق نبوده است .



عشق پاک همیشه پاک می ماند !



حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد .



عشق واقعی یعنی همین تلاشی که شاگردان مدرسه من برای خاموش کردن آتش منزل یک غریبه به خرج می دهند . آن ها ساکنین منزل را نمی شناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگ ها جلوترند . برخیز و یا به آن ها کمک کن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو ! “







کاش میشد عشق را به آدمی آموخت



اشک بر چشمان جوان سرازیر شد . از جا برخاست .







لباس های خود را خیس کرد و شجاعانه خود را به داخل کلبه سوزان انداخت .



بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس کردند و به داخل آتش پریدند و ساکنین کلبه را نجات دادند . در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید .



اما هیچ کس از بین نرفت .



روز بعد جوان به در مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد . شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی کرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت :



نام این شاگرد جدید معنی دوم عشق است .



حرمت او را حفظ کنید که از این به بعد برکت این مدرسه اوست . “

 



برچسب‌ها:
نوشته شده توسط مهرداد کنعانی در سه شنبه 90/3/17 و ساعت 6:43 عصر